نشانه های انفس و آفاق

فلسفه و عرفان

نشانه های انفس و آفاق

فلسفه و عرفان

مسافر آخرت

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در مورد کسانی که هدف اصلی آنها فقط دنیا است، فرمود:

«دنیا چشم انداز نهایی کوردلان است و از پی دنیا، عالم دیگر را نمی بینند.»

و باز مولای موحدین فرمود:

 «(ای مردم) در این عالم آزمایش می شوید و برای غیر این عالم آفریده شده اید.»

در قرآن کریم آمده است:

«مردانی هستند که تجارت و داد ستد، آنان را از یاد خدا و اقامۀ نماز و ادای زکات غافل نمی سازد و از روزی که دلها و دیده ها در اضطرابند؛ ترسان و خائف هستند.» (37/ نور)

پس معلوم شد: «کسانی که مسافر درگاه قرب الهی هستند و مطیع اوامر خدا و مجری دستورات و برنامه های اسلام اند؛ جمع بین دنیا و آخرت می کنند.»

برابر حدیث جنودِ عقل و جهل حضرت امام صادق (ع)، که امام خمینی (قدّس سرّه) پیرامون آن کتابی مشروح نوشته اند؛ حق – تبارک و تعالی، با عنایت و رحمت خود هنگامی که طینت آدم اوّل را مخمّر می کرد، دو فطرت و جبلّت به آدم مرحمت فرمود که اصل و پایۀ مجموعه فطریات است.

یکی فطرت عشق به کمال مطلق، که اصالت دارد. و دیگری تنفر از نقص است، که این فرعیّت دارد. و می دانیم که مقصود از فطریّات آن مواردی است که جمع سلسلۀ بشری در آن مشابه و متفق هستند.

با وجود این دو عامل مبناییِ فطری، وضعیت نسل حضرت آدم (ع) در دنیا (همین جهان دون)، روشن است. این دو، مهمترین علل تلاش در راه طلب کمال مطلوب، یعنی «سیر الی الله» و یا «دنیا طلبی» محسوب می گردند. بیچاره فرزند آدمِ گرفتار توهّم، که تصور کند، وجود - موجود شده برای جهان آخرت و بهشت، در دنیا به کمال مطلوب خود می رسد.

دنیا همان کمینگاهی است که شیطان در پیشگاه خدا سوگند یاد کرد و رجز خواند که:

 «حال که ناامیدم کردی من نیز در راه مستقیم تو، به کمین آنها می نشینم. 16 آنگاه از پیش و پس و از راست و چپ بر آنها می تازم و بیشترشان را ناسپاس خواهی یافت.» (17/ اعراف)

باری، انسان هرچه در دنیا بدست آورد چون سرشت او برای جهان آخرت، بی نقص  و بدون کمبود و در ضمن به بهترین صورت و کیفیت آفریده شده است، راضی نمی شود. وقتی مطلوب توهمی خود را بدست آورد؛ کمال را در آن نمی بیند و بزودی به نواقص آن پی می برد، و بالاتر و بهتر از آن را خواستار می گردد. به بیان دیگر، در جهان مادی، هیچ چیز بدون ضد خود نیست و با هر خوشی، ناخوشی، با هر شیرینی، تلخی حتی گل؛ دارای خار است و بهره مندی انسان از هر نعمت مثل خود او محدود می باشد. مثلاً اگرچه حریص خوردن است ولی نمی تواند هرچه غذا می خواهد بخورد.

در گذاشته های دور روزی یک از تجار بزرگ که در دیار خویش ثروت بسیار داشت؛ ولی چون به قناعت نرسیده بود، هنوز رنج سفر و خطر راهزنان را به جان می خرید. به هر حال، با شتران بسیار و بارهای گرانبها، در میانه راه از استر به زمین افتاد و بشدت کوفته شد. وقتی داستان او بر سر زبانها افتاد، شاعر در وصف او و امثال او سرود:

                        آن شنیدستی که وقتی تاجری          در بـیابـانـی بـیفتـاد از ستـور

                        گـفت چشـم مرد دنیـا دار را            یا قناعت پر کند یا خاک گـور

پس وقتی خوب فکر کنیم در این دنیا هیچ چیزی و حدّی نیست که انسان دنیا طلب را کفایت و راضی کند، هرچه اکتساب می کنند؛ در قیاس با خواسته فطری اش دارای نقص است. و چه زیبا و حکیمانه است فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (ع) که فرمود: بزرگترین ثروت قناعت است. اگر آدمی به یک حد به واقع کفایی (آنچه ضروریات او را تأمین می نماید.)؛ رضایت بدهد و به همان قناعت کند، به ثروت نهایی دنیا دست یافته است. چون، داشته ها و خواسته ها، حسی و نسبی هستند و اگر آدمی احساس کفایت نموده و در پی آن پرهیزکار شود از فقر رهایی یافته است. در غیراینصورت همه کرۀ زمین را هم اگر تصرف کند خواهان کرۀ ماه می شود. آیا شما به ثروت قناعت نائل شده اید که در پی آن با اطمینان خاطر و به یقین بگویید که مرا بَس است؟

در حقیت انسان اساساً به ثروتی که می خواهد نمی رسد و غنی حقیقی خداوند متعال است که می فرماید:

«ای مردم شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بی نیاز و غنی بالذات و ستودۀ صفات است.» (15/ فاطر)

به هر حال در جهان دیگر که مقصد نهایی همه فرزندان حضرت آدم (ع) است، غضب خداوند متعال به کسانی تعلق می گیرد که هرچه ثروت اندوختند به آن بسنده نکردند، هرچه قدرت کسب کردند، از قدرت طلبی آنها کاسته نشد، هرچه فخر فروختند به سودی نرسیدند که راضی شده باشند و تا پایان عمر به عشق به کمال دروغین و مغموم از نقصِ آن چه داشتند؛ روزگار خود را سپری کردند و ناامید از دنیا رفتند.

حضرت امام صادق (ع) فرمود: «زندانی آن کس است که دنیا او را از طلب آخرت به زندان خود افکنده است.) یعنی راه دسترسی او را به دنیای معنوی از میان برده است. این فرمایش صادق آل محمد (ص)، اثبات می کند که زندانی حقیقی کسی است که زندان دنیایی باشد که از نظر دنیا طلبان، این قدر وسعت دارد، زندانی حقیق گرفتار خود و باورها و ارزش یابی های غلط خویش از دنیا است. انسان زندانی خویشتن و زندانبان او شیطان می باشد.

حقیقت این است که اساساً برای دنیا بکار بردن کلمۀ «مطلوب» فریب، یا کلمۀ گمراهی می باشد که شیطان آن را در ذهن و زبان انسان جاری کرده است. کلمه «مطلوب» برای سالک راه خدا و امیدوار به کسب مرتبت معنایی کاربرد دارد حال اینکه برای خواسته های دنیایی بهتر است به جای «مطلوب» از کلمۀ «مناسب» استفاده شود. البته مشروط بر اینکه با پیروی از مکتب اسلام عزیز، و دو ثقل به ارث رسیده از حبیب رب العالمین، حضرت محمد مصطفی (ص)؛ آدمی مناسب زندگی و حال خود را تعیین نماید.

حضرت امام صادق (ع) از قول حضرت عیسی (ع) فرمود:

«برای دنیا کار می کنید با اینکه در آن به شما بدون کار و عمل روزی داده شود، و برای آخرت کار نمی کنید با آنکه در آخرت به شما روزی داده نشود جز در برابر کردار، وای بر شما، علمای بدکردار، (که) مزد را دریافت کنید و کار را ضایع سازید، صاحب کار نزدیک است به اینکه کار را بپذیرد و نزدیک است که کارگران از تنگنای دنیا به تاریکی گور بروند. چگونه کسی دانشمند باشد که در راه آخرت است و رو به دنیا دارد و آنچه به او زیان رساند، نزد او محبوب تر است از آنچه به او سود رساند؟»

ما در زندگی خود همیشه با محدودیت و نواقص مواجه هستیم و میان افراد مختلف میزان و چگونگی آن متفاوت می باشد و اگر خداوند توفیق عنایت فرماید: با علم به محدودیت و نواقص موجود؛ برای خود مناسبترین «ممکن» را انتخاب می کنیم. این را شما وقتی به همه داشته ها و خواسته های خود بسط دهید، متوجه می شوید که واقعیت دارد.

در این نقطه از همراهی میان ما، سؤال این است که آیا وقتی دعا می کنیم، از خدا بهتر و بالاتر و عزیزتر از خود او را می توانیم بخواهیم!؟ بیایید از خدا – خدا را بخواهیم.

راستی دنیا محل آزمایش است، مسافرخانه ای شلوغ که برای مدت کوتای در آن اقامت داریم، یا یک پل است که از این سو که دنیاست به آن سو که آخرتست مرتبط می باشد، لذا پل جای توقف نیست. سرمایۀ موجود ما در گذرگاه دنیا برای کسب جایگاه و مرتبت در درگاه الهی، «عمر» است و چه کسی زیانکارتر از کسی می باشد که سرمایه های وجودی خویش را تباه کرده و از دست داده باشد. سرمایه های فطری، عقل، استعداد و قابلیت، عشق و محبت و ... افزون بر این انسان آنچه دارد و یا خواهد داشت، حصول آن از دو قاعده خارج نیست. یکی از اکتسابی است یعنی خود به فضل و یاری خدا کسب کرده و دوم انتسابی می باشد یعنی خود سعی نکرده، و یا به طور غیرمستقیم قابلیت و شأن و لیاقت آن را بدست آورده و خداوند کریم او را منتسب به نعمتی، منزلت و یا مرتبتی کرده است و در ضمن به طور کلی آدمی همه چیز، اعم از صفتِ احسن و یا مال را با سه وجه مواجه می شود: یکی به اعتبار دخل (کسب)، دوم به اعتبار حفظ، (حفظ آنچه حاصل کرده یا به او رسیده است.) و دیگر به اعتبار خرج، (یعنی استفاده یا هزینه آنچه دارد و حفظ کرده است.) اما خداوند عادل و آگاه به وضع و حال بنده خود، به محض اینکه به مرز قابلیت و استعداد مزیت و نعمتی رسید؛ به او تفضل مربوط را عنایت می فرماید.

اما در مورد خرج کردن مال، این نکته نزدیک به واقعیت می باشد و شاید برای صرف نا آگاهانه و اتلاف سرمایه عمر؛ همراه با گناه نیز صدق نماید که برخی از حکما گفته اند: «تحصیل مال مثل این است که سنگ را به قلّه کوه بالا بری، و خرج آن مثل این می باشد که از آنجا به پایین رها کنی.»

عبدالله بن سنان از حضرت امام صادق (ع) روایت کرده که ایشان فرمود:

«مردی نزد ابی ذر غفاری (اباذر) آمد و گفت: ای ابی ذر چرا مرگ را ناخوش داریم؟ پاسخ داد: برای آنکه شماها دنیا را آباد کردید و دیگر سرای را ویران نمودید، و ناخوش دارید که از آبادانی به ویرانی بکوچید...» (اصول کافی)

خداوند حکیم زیانکاران را اینگونه معرفی می فرماید:

«بگو که می خواهید شما را به زیان کارترین مردم آگاه سازم (103) زیان کارترین مردم آنها هستند که عمرشان را در راه حیات دنیای فانی تباه کردند و به خیال باطل می پنداشند نیکوکاری می کنند.» (104/ کهف)

باید یک روز صبح که از خواب بیدار می شویم، واقعاً بیدار شویم و غبار دیده را با «آب»، این مایه تطهیر الهی پاک کنیم. اگر افق دید ما دنیا باشد؛ قدرت بینایی چشم های ما آنقدر نیست که به فرض محال در پایان مرزهای دنیای خاکی و خاک آلود؛ جلوتر از آن را ببیند. حقیقت اینکه: دید این دنیا افقی است و دیدگاه برای جهان معنا، سمائی می باشد. انسان تنها مخلوقی زمینی است که کاملاً قائم می ایستد، همه موجودات دیگر خمیده هستند حتی میمون ها در قسمت شانه ها و گردن دچار خمیدگی هستند در صورتیکه فرزند آدم (ع) کاملاً قائم است. با این وجود باید سر خود را از افق به سمت بالا حرکت دهد تا هرچه از دنیا در افق دید اوست محو شود.

در مورد انسان باید توجه داشته باشیم که عموماً در جایگاه و موقعیت وسط قرار دارد، یعنی بین دو سطح، که یک سمت آن به بالا و سمت دیگر آن به پایین می باشد؛ مستقر شده است. یعنی اختیار دارد بالا برود یا پایین، حق را انتخاب کند یا باطل، خیر را یا شرّ، قرب باریتعالی را یا غضب او، خواستار صفت غفاریت خدا باشد یا منتقم، بهشت را یا جهنم. اما نباید مغرور به این شویم که انسان اشرف مخلوقات خوانده شده است، زیرا اشرف مخلوقات با سعی و جهاد در همه زمینه ها، و انجام فرایض و دستورات خدا و رسول گرامی (ص) و اوصیای معصوم او، اشرف مخلوقات می شود و فراموش می کنیم. و غرض از شرح این مطالب آن است تا بدانیم که انسان، در فطرت و آفرینش؛ مرتبۀ «وسطی» یافته است و در لایۀ میانی مراتبِ کاینات جانمایی شده، و اختیار دارد به اراده و سعی خویش؛ به مرتبۀ اَعلی نائل شود، و یا به طبیعت و مرتبۀ اَدنی افول نماید.

اما سخن از ارزش عمر شد و خوب است بدانیم که به فرض اگر طول عمر صد سال باشد، تمام آن غیر از مدتی که مربوط به طفولیت است (که البته آن نیز مهلّتی است برای پدر و مادر که باید از آن برای تربیت فرد خویش استفاده کنند)؛ برای هر یک از فرزندان حضرت آدم (ع) «مهلّت» است. و در مقاطع یا نقاطی از طول عمر، یعنی مهلّت عنوان شده، «فرصت» است و یا «فرصت های» ویژه ای پیش می آید که هر دم الطاف الهی است. وای به حال کسی که از مهلّت هایی که همه دارند و در آن سهیم هستند و از فرصت هایی که به نسبت نصیب افراد مختلف می شود؛ بهره لازم (و اینجا چون مد نظر فرصت های معنایی می باشد؛ می گویم استفاده مطلوب) را نبرد.

ای عزیز به سفارش مکرّر خدای خود در کتاب کریم توجه کن و برای پی بردن به قدرت و نظم حاکم بر جهان به آسمانها بنگر به منظومه شمسی بپرداز، یک آن به خود بیا که همه ما سوار روی کره ای هستیم که با خورشید «صد و چهل نُه میلیون و پانصد هزار کیلومتر» فاصله دارد و در مدار مشخص خود با سرعت «صد هفت هزار و دویست و چهل و چهار کیلومتر» در ساعت حرکت می کند؛ تا طی «سیصد و شصت و پنج روز و پنج ساعت و چهل هشت دقیقه و چهل و پنج ثانیه و شش صدم ثانیه»، یک دور کامل به دور خورشید بگردد.  

زمین با سرعتی که عنوان شد حرکت می کند و در عین حرکت انتقالی، «در بیست و چهار ساعت» یک دور کامل به دور محور خود حرکت وضعی دارد. افزون بر این برای تغییر فصول حرکت تمایلی در جهت قطب شما و جنوب خود انجام می دهد. در این جریان ماه یا قمر آن نیز با او همسفر است، ماهانه یک دور اطراف زمین می چرخد؛ بدون اینکه زمین در جریان حرکت سریع خود با آن برخورد کند. حال اینکه ما روی آن هیچ جابجایی  احساس نمی کنیم، خوابمان به این دلیل پریشان نمی شود و اگر یک قاصدک در کف دست خود بگیریم؛ جابجا نمی شود مگر اینکه تحت تأثیر وزش باد یا عامل دیگری قرار بگیرد.

آری این از نظر ما بسیار عظیم و شگفت آور است، ولی خداوند متعال که خالق جهان و جهانیان می باشد این سیاره را مانند یک چرخ و فلک می داند که امروز بیش از هفت میلیارد نفر انسان بر آن سوار هستند و به گرد محورش که خورشید باشد؛ می گردند. شب و روزی که اینقدر برای ما عظیم است و واقعاً اینچنین می باشد؛ از نظر خدای قادر مطلق، با یک چراغ که در اتاق خود استفاده می کنیم قابل مقایسه است. زمین که می گردد و پشت به خورشید می کند، مثل این است که قادر متعال، چراغ بزرگ را برای ما خاموش می کند و چراغ خواب که ماه باشد را روشن می فرماید. و در این حال ما به اشتغالات خویش مشغولیم که بیشتر آنها هیچ فایده معنایی و ارزشی ندارد.

خالق زمین و آسمانها می فرماید:

«هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى روند و تو را ایستاده به حال خود رها مى‏کنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزى ‏دهندگان است.» (11/ جمعه)

«بدانید که زندگانی دنیا به حقیقت بازیچه ایست طفلانه و لهو و عیاشی و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان، این حقیقت کار دنیاست...» (20/ حدید)

و در بارۀ کافران به رسول گرامی خود فرموده است:

«(ای رسول ما) کافران را بگذار تا به عالم حیوانات فرو روند و به بازیچه دنیا سرگرم باشند تا روزی را که به آنها وعده شده ببینند.» (83/ زخرف)

البته فراموش نکنیم که بشر دنیا را به لهو، لعب، زینت، تفاخر و غرور می گذراند حال اینکه خداوند چنین فرموده است:

«ما آسمان و زمین آنچه بین آنهاست به بازیچه نیافریده ایم (16/ انبیاء)

اما می بینیم آدمی دنیا را به بازی گرفته است و شرایط به گونه ای است که بیش از هفت میلیارد نفر فرزندان حضرت آدم (ع)؛ در گروهای سنی مختلف، از آنکه امروز بدنیا آمده، تا آن کسی که امروز از دنیا می رود؛ با این چرخ و فلک در گردش هستند و آنها که به دنیا می آیند را تازه سوار می کنند و کسانی که می میرند را از آن پیاده می کنند یا به گور می سپارند. آری این دار غرور آدمیان است که هر روز که تقدیر باشد، در هر نقطه از مدار گردش چرخ فلک به دور محور خورشید، حالا هر فصلی که می خواهد باشد، شب باشد یا روز و چه ساعتی باشد؛ همان وقتی است که مقدر شده است و حکم اجرا می شود.

         در دایرۀ فرمان، ما نقطه تسلیمیم                 رأی آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمائی

بلکه حداکثر صدبار با این گردونه خدا می گردیم و سرانجام پیاده می شویم و بدینسان از کسی که امروز بدنیا آمده تا همه افراد دیگر، صد سال بعد نیستند (به استثنای چند نفری از هر قوم که احتمالاً چند سال عمرشان از صد سال تجاوز می کند که البته در آن وضعیت سنی تفاوت چندانی با مردگان ندارند.)، و خداوند بجای ما مخلوقاتی جدید آفریده است. یعنی صد سال دیگر، زمین بیش هفت میلیارد نفر را در جرم خاکی خود مدفون می نماید و در صد سال پیش، هیچ یک از ما نبودیم. آن زمان مسافران زمین دیگران بودند و صد سال دیگر هم دیگران اند. پس خدا را بنازم که این آزمایشگاه زمین را ایستگاهی برای جهان باقی قرار داد که هیچ مرگ و نیستی به آن راه ندارد.

اما دنیا جایی است که جمع بین مؤمن و کافر،  نور و ظلمت، حق و باطل و خیر و شرّ است، در عالم آخرت همه دسته های مختلف مردم از هم جدا می شدند و نیکان در دسته های متعدد خود و بدکاران در دسته های متفاوت خویش قرار می گیرند. آنگاه جایی که بهشتیان زندگی می کنند مصداق آیه مندرج در زیر می شود:

«نه آنجا هیچ حرفی لغو و بیهوده شنوند و نه به یکدیگر گناهی بربندند (25) هیچ جز سلام و تحیت و احترام هم نگویند و نشنوند (26/ واقعه)

و هر آن این کتاب مجید الهی باز است تا به همه مردم پند داده و به دنیا طلبان فرماید:

«چه بسیار در دنیا باغ و بستانها و چشمه های آب (25) و کشت و زرعها و مقام و منزلهای عالی رها کردند (26) و ناز و نعمت وافری که در آن غرق بودند و از همه چشم پوشیدند (27) آن ناز و نعمت ها را از قوم گذشته ارث؛ به قوم دیگر دادیم (28) و بر مرگ آن گذشتگان، هیچ چشم زمین و آسمان نگریست و بر هلاکشان مهلّت ندادند.» (29/ دُخان)

از بی ارزشی و آفات دنیا همین بس که بدانیم: خدا آن را برای هیچ یک از دوستانش نپسندید و ایشان را به اجتناب از آن امر فرمود و ایشان نیز اطاعت کردند و به حدّ ضرورت اخذ؛ و باقی را پیش فرستاند.

بیایم بار سفر ببندیم، و اگر عمری از ما گذشته و تأخیر داشته ایم، مهلّت و فرصت زیادی را از دست داده ایم. به واقع تا از خود هجرت نکنیم، و مرزهای دنیای خاکی را پشت سر نگذاریم، و دیدگاه خود را عوض نکنیم؛ راهی سفر نشده ایم. در این رابطه، جان کلام را امام خمینی «قدّس سرّه» در کتاب آداب نماز خود فرموده اند:

تا انسان را نظر به خویشتن و کمال و جمالِ متوهّم خود است، از جمال مطلق و کمال صرف محجوب و مهجور است.

و در جای دیگر آن کتاب فرموده اند:

 مادام که نفس را تعلّقی به خویش و توجّهی به انّیّت است مسافر نشده؛ و تا بقایای انانّیت در نظر سالک است و جداران شهر خودی و اذان اعلام خودخواهی مختفی نشده، در حکم حاضر است نه مسافر و مهاجر.

حضرت امام صادق (ع) فرمود:

«...شخصی از ابی ذر پرسید که ورود ما را به درگاه خدا چگونه بینی؟ در پاسخ گفت: اما آنها که از شما نیکوکارند چون مسافری باشند که به خاندان خود وارد شود. و اما آنها که از شماها بد کردارند، چون بندۀ گریخته ای باشند که او را نزد آقایش برگردانند. آن شخص گفت: شما حال ما را نزد خدا چگونه بینی؟ در پاسخ فرمود: کردار خود را بر قرآن عرضه کنید و با آن بسنجید، راستی خدا می فرماید «راستی نیک روان (نیکوکاران) در نعمتند (15) و راستی بدکاران در دوزخند.» آن مرد گفت: پس رحمت خدا در کجا است؟ در پاسخ فرمود: رحمت خدا نزدیک است به نیکوکاران – نیکروان.» (اصول کافی)

حضرت امام صادق (ع) از پدر گرامی خود حضرت امام محمد باقر (ع) نقل فرموده اند:

«مصداق آزمند بر دنیا نمونۀ کرم ابریشم است که هرچه بیشتر ابریشم برخود می تابد و می پیچد، راه بیرون رفتن خود را دورتر و مسدودتر می نماید؛ تا از غم و اندوه می میرد.» این حشره جهان بزرگ و باشکوه را رها می کند و با تندیدن رشته های ابریشم به دور خود، مانند انسانی است که در نخستن جایگاهش جنین بود.

پس انسان نیز آزاد آفریده می شود و آیات آفاقی و انفسی، دو جهان را بروی او می گشایند، اما او مانند کرم ابریشم از خدا محجوب می شود و خالقِ عالم به کل شیء که می تواند به او علم و معرف و نعمت بی منتها ببخشد؛ بعلاوۀ جهان بی کران را به مالک آن رد می کند و به دنیا بسنده می نماید. دنیایی که از گزند زمان گریزی ندارد و هر روز غبار زمان روی آن می نشیند تا با پایان بنده گریخته از آفریدگار خود؛ همه چیز برای او پایان یابد. آدمی چه ظلمی بیشتر از این، به نفس خویش روا می دارد؟

با این همه تأخیر و عقب افتادگی، باید از خدا بخواهیم که میانبُرهای ورود به صراط مستقیم را به ما نشان دهد. باید دقیق باشیم، خداوند فرموده است خود صراط مستقیم است، و منظور این می باشد که کسی که در صراط مستقیم است با خداست.

«خداوند، پروردگار من و شماست؛ او را بپرستید این است راه راست.» (51/ آل عمران)

 از سوی دیگر، نبی اکرم (ص) صراط مستقیم را تشریح فرموده اند، قرآن کتاب راهنمای این صراط است و حضرت علی (ع) مصداق صراط مستقیم خداست و فرزندان گرامی او در آن راه قرار دارند و علامت ها و شاخص های لازم را برای ما نصب کرده اند.

اما بدانیم که صراط مستقیم، برخلاف تصور و بیان برخی، که معتقدند از مو یا لبه شمشیر باریکتر است؛ این طور نیست و به اندازه کافی عریض است. زیرا قرآن برای همه امور زندگی بشر مطلب و راهنمایی دارد. ... «در قرآن کوچکترین مطلبی فرو گذار نشده است» (38/ انعام)

واقعیت این است که همه دنیا صراط مستقیم می باشد مشروط بر اینکه برابر اوامر و رضایت صاحبخانه به آن نگاه کنیم و بهره بردار نمائیم، با این حساب به دیدگاه امام خمینی «قدس سرّ» می رسیم که فرمود: دنیا محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید.» هیچ جا از خدا خالی نیست پس انسان باید در دنیا ادب حضور داشته باشیم، در نماز ادب حضور بیشتر داشته باشد. همه چیز تحت قدرت خداوند حکیم قرار دارد و از او پنهان شدن ممکن نیست.

هماهنگ با حال و احوال نکاتی که عنوان شد، خوب است به آزاد باشی که حضرت امام حسن مجتبی (ع)، به مردی گنه کار داد شاره شود:

«مردی خدمت امام مجتبی (ع) رسید و عرض کرد: من بندۀ گنه کاری هستم و نمی توانم گناه نکنم، ای فرزند پیامبر خدا مرا پند و اندرز ده و موعظه کن.

حضرت فرمود:

چنانچه نمی توانی ترک گناه کنی، پس پنج کار را انجام بده و هرچه خواهی گناه کن، 1- روزی خدا را نخور، 2- گناه را در جایی انجام ده که خدا تو را نبیند، 3- از سرزمین خدا دور شو و برو به جایی که در زیر سلطه و قدرت خداوند نباشی، 4- آن گاه که فرشتۀ مرگ خواست جانت را بگیرد او را از خود دور کن، 5- هنگامی که مالک دوزخ خواست تو را داخل آتش کند، پس با قدرت ایستادگی کند و داحل نشو، این پنج عمل را انجام بده و هر چه خواستی گناه کن.

 

و شریعت الهی برای همه امور زندگی ما دستور دارد. ضمن اینکه دین و دنیای مسلمانان خداجویِ حق و حقیقت مدار، منطبق با عرض و ارتفاع راه خداست و شریعت الهی منطبق بر طریقت الهی است. 

صراط مستقیم همان راهی است که در شبانه روز ده مرتبه در نمازهای یومیه خود از خدا می خواهیم (البته می دانید که در یک شبانه روز هفده رکت نماز واجب داریم، ولی عباراتِ هدایت به راه راست، در سوره حمد آمده و در هفده رکت نماز، ما ده بار سورۀ حمد را می خوانیم.) که خود او ما را به آن هدایت فرماید. در سورۀ حمد می خوانیم: تنها ترا می پرستیم و از تو یاری می جوئیم، ما را به راه راست هدایت فرما؛ راهی که به آنها نعمت دادی؛ نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه کسانی که گمراهند.

در این جا نکته ای که لازم به توجه است این است که آن کسی که می تواند ما را به صراط مستقیم هدایت کند خداست که البته با اعزام رسولان گرامی خود و در صدر آنها حضرت محمد (ص) پیامبر اعظم و قرآنی که نازل فرموده و همچنین قرآن درونی یا انفسی انسان ها، همه الزامات را برای هدایت ما فراهم کرده و حجت را بر فرزندان حضرت آدم (ع) تمام فرموده است، و وقتی عرض می کنیم به راه کسانی که به آنها نعمت دادی، باید بدانیم که بزرگترین نعمت خداوند به حضرت پیامبر اکرم (ص)، سپس به حضرت علی (ع) و حضرت فاطمۀ زهرا (س) و دو فرزند کریم ایشان و پیامبران خویش اختصاص یافته است.

اما وقتی کسی با یاری از خدا و رسول گرامی او و دو ثقل بزرگ «قرآن و عترت نبی اکرم (ص)»، راه راست را یافت و در آن قرار گرفت، این دلیل نمی شود که دیگر این خواسته را نداشته باشد یا خواستن این مطلب مفید حال او نباشد. زیرا شیطان انسان را تا انتهای راه تعقیب می کند و به محض اینکه یک لحظه، خدا بنده را به حال خود واگذار کند، او را با یک نیرنگ و یا ایجاد توهم فریب می دهد و از راه خدا خارج می سازد.

مثلاً یکی را به خاطر علم زیاد به غرور و تکبر گرفتار می کند، و یکی را به خاطر سالها عبادت خالصانه، چنان مطمئن می سازد که هدایت و توفیق ادای شکر و عبادتی را که خود خدا به او تفضل فرموده است را به خود می گیرد و یا به بخشندگی و مهربانی خدا او را مطمئن می سازد و به غفلت وامی دارد.

                گر سر هر موی من یابد زبان                         شکرهای تو نیاید در بیان

خدا گرفتاری ما و صحنه خطرناکی که در آن قرار داریم را در نظر دارد به همین خاطر فرموده است:

و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید... (103/ آل عمران)

راستی چرا خدا ریسمان و چنگ زدن به آن را عنوان فرموده است؟ مگر نه اینکه ریسمان را برای کسی می اندازند و می آویزند که در حال سقوط می باشد و آیا این طور نیست که انسان در شرایط بسیار مخاطره آمیز و بحرانی و در حال سقوط به هر چیز چنگ می اندازد؟ آری شرایط و وضعیتی که ما خود را در آن انداخته ایم اینچنین است. و اگر فرزند حضرت آدم (ع) به خود واگذار شود و پیروی هوای نفس خود کند به چاهی سقوط می کند که ریسمانی جز ریسمان خدا به آن عمق نمی رسد.

«...کسى که به طاغوت ( بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى چنگ زده است، که گسستن براى آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست. (256/ بقره)

«کسى که روى تسلیم و رضا به سوی خدا آرد؛ در حالى که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمى چنگ زده (و به تکیه‏گاه مطمئنى تکیه کرده است) و عاقبت همه کارها به سوى خداست.» (22/ لقمان)

در حقیقت انسان که قابلیت و شایستگی لازم را پیدا کرد؛ آنگاه خدا وارد عمل می شود و او را به راه راست هدایت می فرماید:

«خداوند به سرای سلامت دعوت می کند و هرکه را بخواهد به راه راست هدایت می کند.» (25/ یونس)

دین اسلام دین صراط مستقیم است و بس زیرا قرآن کریم می فرماید:

«... هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده است.» (14/ جن)

خداوند متعال به وسیله قرآن مجید، با فطرت انسان سخن گفته است، و در حقیقت فطرت الله را هدف قرار داده در نتیجه، نظر او از وحدت به کثرت بوده و اگر در صدفِ دل، فطرت شفاف و زلال باشد؛ نوعی تجلّی بر آیینه محسوب می شود و با تبلوری که حاصل مگردد، انس خالق و مخلوق محقق می گردد.

اسلام دینی بر وفق فطرت و آیین خلقت است، برنامه هایش جمع بین تمایلات حیوانی و تعالی انسانی است. اگر کسی هر یک از این دو بُعد را نادیده انگارد؛ بر خلاف فطرت عمل کرده و از نظام خلقت با بی نظمی خارج شده است.

از حضرت امام باقر (ع) سؤال شد: «قدر و منزلت کدام انسان برتر و بالاتر از همۀ مردم است؟ فرمود: کسی که دنیا را برای خود مایۀ قدر و منزلت نبیند، جمع بین دنیا و آخرت، حیوانیت و انسانیت؛ پیروی از کتاب خلقت و نظام آفرینش است و مدلول برنامه دینِ فطریِ اسلام و خط مشی مسلمانان راستین است.»

حضرت امام صادق (ع) نیز فرمود:

«از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند، یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید.»

پس دنیای مذموم را باید از دنیای محبوب تشخیص داد و در این شناسایی، روشن است که لذتی که وسیله لذت دیگر؛ یا ضامن صواب آخرت نباشد، چیزی نیست جز معصیت و باطل، و بهره مندی و تنعم در مباحات به قدر ضرورت هیچ منعی ندارد بلکه واجب و لازم است.

پس بکوشیم تا زنگارهای دل را پاک کنیم و این ارتباط و اتحاد خالق و مخلوق را برقرار نمائم، سوگند به پروردگار هر دو عالم و عالمیان، که مشکل از مخلوق است، مشکل از گیرنده فیض است، از کسی می باشد که باید متجلی شود او که تجلی می یابد منزه است، (سبحان الله).

در این میان ممکن است کسی پیدا شود و بگویید که فرزند آدم (ع) هدایت پذیر نیست. در پاسخ به وی باید گفته شود که، اگر انسان هدایت پذیر نبود، فلسفه اعزام رسولان الهی با ایراد مواجه می شد، و تنزیل کتاب خدا نیز بی مورد می گردید، اما افراد و اشخاص زیادی بوده اند که به پیام ها و علامت ها و آیات خداوند متعال واکنش هماهنگ نشان داده اند و به مرتبتی رسیده اند که برای ما تصورش هم مشکل یا محال است.

آری این مشکل بندگان است زیرا باریتعالی در کتاب شریف خود فرموده که:

«اکثر آنها را بر پیمان خود ثابت نیافتیم و به راستی بیشتر آنها را نافرمان یافتیم.» (102/ اعراف)

«آگاه باشید که آنچه در آسمان ها و زمین است از آنِ خداست، آگاه باشید که وعدۀ خدا حق است؛ ولی بیشتر آنها نمی دانند.» (55/ یونس)

«... خداوند بر مردم کریم است ولی بیشتر آنها شاکر نیستند.» (60/ یونس)

«... و از گروه های مختلف هر کس قرآن را انکار کند معادش آتش است. بنابر این تردیدی نداشته باش که آن (قرآن) از جانب پروردگارت حق است؛ ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند.» (17/ هود)

   جالب این است که اگر همه مردم جهان نیز کافر شوند به خالق متعال زیانی نمی رسانند، بلکه به خود زیان وارد می کنند. او بدنبال کثرت نیست بلکه به دنبال دستچین کردن می باشد و طبیعی است آنهایی که مورد پسند کامل خدای جمیل قرار می گیرند، اندک اند و آنها را نیز خود می آراید. آری در کف یک اقیانوس، میلیاردها تن و گونه از موجودات گوناگون و زیبا وجود دارند؛ اما آیا یافتن مروارید و آنهم نوع عالی آن به فراوانی و آسانی در اقیانوس ممکن است. اگر چیزی قیمتی است، یک دلیل عمدۀ آن؛ نایاب بودن و کم بودن آن می باشد. در واقع خداوند رحمان و رحیم به خاطر وجود حجت الله (عج) و تعداد اندکی از بندگان برگزینده است ما را نیز غرق رحمت و نعمت خود کرده است. 

                  غم جمله خور در هوای یکی                         مراعات صد کن برای یکی

   آنکس که به نفس خود ظلم نکند هدایت پذیر است، افزون بر آن، روشن است که اگر انسان استعداد و قابلیت هدایت، اصلاح، تعالی و متعالی شدن را نداشت؛ خداوند عادل متعال، او را بازخواست نمی کرد و مجازاتی نیز برایش درنظر نمی گرفت. در حقیقت خداوند رحمان خود تأکید دارد؛ از بنده خویش به انداز وسع او انتظار دارد. و در این مورد و حتی مواردی از تکالیف و پیمانهای فراموش شده بنده خود، پرسش نمی کند زیرا در این ارتباط، دعای نبی اکرم (ص) را که در بخشی از سوره مبارکۀ بقره آمده است را اجابت فرموده است.

    «خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمى‏کند. (انسان،) هر کار (نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر کار (بدى) کند، به زیان خود کرده است. پروردگارا اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن، پروردگارا تکلیف سنگینى بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان،) بر کسانى که پیش از ما بودند، قرار دادى، پروردگارا آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرر مدار و آثار گناه را از ما بشوى، ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده؛ تو مولا و سرپرست مایى، پس ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان.» (286)

    و البته اسلام آوردن با ایمان آوردن تفاوت دارد و مراحل تعالی آدمی متعدد است، چون حضرت امام سجاد (ع) در سیر رشد و تعالی مسلمانان فرمود:

   «زهد و بی اعتنایی به دنیا ده جزء دارد. بالاترین درجۀ زهد، پایین ترین در جۀ تقوا است و بالاترین درجۀ تقوا، پایین ترین درجۀ یقین است و بالاترین درجه یقین، پایین ترین درجۀ رضا بر قضای الهی است.»

اما برای ما ضعیفان و آنهایی که متوسط هستند دینداری یک قاعدۀ کلی دارد و آن زمانی مشخص شد که حضرت رسول اکرم (ص) فرمود:

«ایمان تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به جوارح است.»

   و همه می دانند که: اسلام دارای یک شجرۀ طیبه با سه شاخۀ اصلی و اساسی است.« 1- عقاید، 2- اخلاق، 3- احکام.»

خلاصه راه اگر چه مشخص و روشن است اما با وجود شیطان و شیطانک ها و هوای نفس، کمتر کسی وارد آن می شود و آنها هم که وارد می شوند؛ کمتر تا پایان آن را می پیمایند.

   در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن             شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

سؤال نهائی که به نظر می رسد باید آن را طرح کنیم این است که چه عواملی بیشتر از دیگر موارد باعث، هدایت یا ظلالت، خیر و شرّ، صالح یا مفسده گر می شود؟ در وحله نخست به نظر می رسد ایمان و بی ایمانی باشد. ولی با اینکه درست است؛ ولی ایمان و بی ایمانی نیز تابع یک عامل اصلی به نام عقل و جهل می باشند.

عقل و جهل در همه زمینه ها نقش تعیین کننده ای داشته و تردیدی در آن نیست. حضرت امام جعفر صادق (ع) فرموده اند: اولین مخلوق روحانی خداوند حکیم، عقل بوده است و در تبّع آن و نقطه مقابل همه چیز که ضد آن نیز موجودیت و موضعیت پیدا می کند؛ جهل می باشد.

آدمی هنگامی که به دنیا می آید، به اندازه همه دنیا و جهان آخرت، به اندازه همه علوم و معارف، به اندازه موجودات بی شمار محسوس و نامحسوس یعنی مادی دارای جرم و تجرید یافته از عالم ماده و جرم، و این همه عایق هایی (حجاب ها) که در این دنیا میان انسان و حق و حقیقت و خود و خداست؛ مجهول دارد و هر کس به حدّ قابلیت، استعداد و سعی خویش و تفضل های الهی توفیق تبدیل مجهولات موجود را به معلومات پیدا می کند.

فاصله میان جاهل و عاقل بی نهایت مسافت یابی می شود و به طور استثناء، داشتن حدّی از عقل و خصوصاً علم غیر معنایی یا همراه با شبهه و ناخالص ممکن است برای دارنده آن خود عایقی ضخیم گردد.

بسیاری از به ظاهر شخصیت های مهم و با نفوذ در جهان با همه موقعیت و علومی که دارند جاهل هستند زیرا هرکه در هر پایه و با هر نوع و میزان داشته و خواسته، درصورتیکه با صرف مهلّت عمر و فرصت ها و سرمایه های وجودی و اکتسابی و انتسابی راه ضلالت را بپیماید و موجب هلاکت خویش را در جهان آخرت فراهم سازد جاهل است. یک کودک اگر با ذوق و شوق و اصرار از پدر خویش وسیله ای خطرناک را می خواهد و حال اینکه پدر او با اینکه همه خوبی های دنیا و آخرت را برای فرزند خود می خواهد، اگر آن مورد خواسته او را اجابت نمی کند به خاطر این می باشد که آنچه فرزندش به آن جهل دارد او عالم است.

پس هر کس به امری اشتغال دارد یا راهی را می رود و وسیله ای را استفاده می کند که موجب خسران اوست، به خیر، صلاح و عوامل رستگاریش جاهل است و در نتیجه عالم و عاقل نیست. حال می خواهد هر که، با هر سطح سواد و معلوماتی باشد؛ تفاوتی در صورت مسأله نمی کند. عقل با توفیق تعقل پیرامون آنچه که مالک عقل مطلق و محض، خداوند علیم، فرموده است به ثمر می رسد.

این در حالی است که حضرت علی (ع) فرمود:

«عقل در وجود آدمی به منزلۀ شرع درونی است و شرق مقدّس فرستادۀ خدا، برای بشر به منزلۀ عقل بیرونی است.»

و همان مولا فرمود:

«عقل راه واضع هدایت است از درون انسانها، و شرع، عقل راهنمای؛ از بیرون آن مردم است.»

پس معلوم شد، عقل و شرع از درون و بیرون برای هدایت آدمی وضع شده اند و و اگر کسی به آنها توجه نکند و یا از آنها بی بهره باشد به ضلالت کشیده می شود.

راغب در کتاب مفردات خود می گوید:

   «هدایت»، عبارت از دلالت و راهنمایی آمیخته با لطف است و از همین باب است مسألۀ «هدّیه» از این نظر که آن حاوی لطف و عنایت است. و «ضّلال» عبارت از انحراف از صراط مستقیم است، و ضدّ «هدایت» است.

   خداوند در نماز به ما می فرماید: از من هدیه (هدایت) درخواست کنید. بگوید ما را به راه راست هدایت فرما، اما هدیه را به عزیزی می دهند. به کسی که پیش هدیه دهنده عزیز شده باشد. آدمی باید قابل شود تا بزرگی به او به عنوان ابراز محبت، هدیه دهد و خدای بی نهایت بزرگ و بی نهایت عزیز، چون بی نهایت نیز بخشنده و تا بی نهایت حقیر نواز می باشد، امید است، من را نیز که کمترین هستم لایق دریافت هدیه ببیند و هدیه – هدایت خود را به این بنده بی مقدار تخصیص دهد.

   حقیقت این است که خدا هم بزرگ بین می باشد و هم کوچک بین، او چون از منظر حضرت امیر المؤمنین (ع) که در خطبه صد و هفتاد و هفتم، فرمود:

«چیزی خدا را به خود مشغول نمی سازد، زمان او را عوض نمی گرداند، مکانی او را در بر نگرفته، زبانی نمی تواند او را توصیف کند، نه قطره های بارانی که فرو می ریزد، نه ستارگانی که وجود دارد، نه هر ذره غباری که باد آن را جابجا می کند، نه حرکت مور در روی سنگ صاف و نه جنبیدن حشره ریز در شب تاریک از او پنهان است.

او از جایگاه سقوط برگ ها و حرکت پنهانی چشم ها آگاه است. گواهی می دهم خدائی غیر از خدای یکتا وجود ندارد و کسی در ردیف او نیست، نه در وجودش شک دارم، نه به دینش کافرم و نه در موجودیتش تردید دارم.

گواهی من مطابق نیت من است، با قصدم مساوی است، با یقین کامل آن را عرضه میدارم و ارزش آن سنگین است. گواهی میدهم محمد (ص) بنده و رسول خداست، از میان مخلوق خدا بگزیده شد و برای تشریح حقایق الهی انتخاب گردیده است.

امتیازات برگزیده را خدا به او داده، برای مأموریت های بزرگ دستچین شده است و هم اوست که شرایط هدایت را توضیح می دهد و ملت ها را از تاریکی های سخت نجات می بخشد.»

   خدای بصیر، از حال هر چیز ریز خبر دارد، در عین حال، محیط به همه کائنات و جهان خلقت نیز هست؛ پس اگر بخواهم به من بی نهایت کوچک هم نظر داشته باشد؛ انتظار غیرواقعی نیست، و دور نیست که منتظر باشم از آن کریم مطلق؛ هدیه ای دریافت کنم.

   هر چند این بحث ها را می توان ادامه داد. ولی در اینجا مطالب را جمع می کنم و این پایان من است، نه پایان حقیقت و راز، اگر تا پایان عمر نیز یکی بنویسد؛ هیچ چیز قابل محاسبه ای را از نظر کشف و شهود تقریر نکرده است و عمر او به پایان رسیده، مانند گذشته ها که مرسوم بود پدر فاضلی فرزند خود را تعلیم دین و شریعت و طریقت می داد و یا او را نزد عالم بزرگی می گذاشت تا تعلیم کند، و سپس فرزند که بزرگ می شد، نزد اساتید مختلفی کسب حکمت و معرفت می نمود و هنگامی که به مقام استادی می رسید، کار تعلیم را آغاز می کرد و تا هنگام مرگ همین گونه پیش می رفت؛ تا بعد از نوشتن چند اثر و به ثمر رساندن چند شاگرد، روزی قلم را زمین می گذاشت و جان به جانان تقدیم می کرد، با این وجود هنوز معتقد بود که هیچ نگفته است. شخصی مثل حضرت امام خمین «قدّس سرّه» می فرمود: به من رهبر نگوئید من یک طلبه هستم. و آنجا که خداوند می فرماید:

   «بگو: اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود، قبل از آن که کلمات پروردگارم تمام شود؛ دریا به آخر می رسد، هر چند دریای دیگر به آن ضمیمه شود.» (109/ کهف)

منظور خدا: نوشتن راجع به خود آن بی منتهای وصف ناشدنی است.   

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد