نشانه های انفس و آفاق

فلسفه و عرفان

نشانه های انفس و آفاق

فلسفه و عرفان

هدیه به خدا

بسمه الله الرحمن الرحیم


   زن عمران نذر کرد، اگر خداوند به او فرزندی دهد، فرزند خود را به خدا هدیه دهد، چون کودک او بدنیا آمد؛ زاده او دختر بود.

« یاد کن آنگاه که زن عمران گفت پروردگارا من عهد کرده ام فرزندی که در رحم دارم از فرزندی خود در راه خدمت تو آزاد گردانم، این عهد من بپذیر که تو دعای بندگان بشنوی و اجابت کنی و به اسرار و احوال همه آگاهی (35) چون فرزند بزاد از روی حسرت گفت: پروردگارا فرزندی که زاده ام دختر است، و خدا بر آنچه زائیده شده داناتر است و عرض کرد: الها پسر و دختر (در کار خدمت حرم) یکسان نخواهد بود و من او را مریم نام نهادم و او و فرزندانش را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو آوردم.» (36/ آل عمران)

   خداوند هدیه او را پذیرفت. ضمن اینکه هنگام مناجات و نذر دختر عمران، باریتعالی می دانست که فرزندی که نذر می شود؛ دختر می باشد. پس اگر اکراه داشت به دل و ذهن همسر عمران نمی انداخت که چنین قرار بگذارد. بنابر این معلوم شد، که اگر خدا از میان آدمیان بخواهد هدیه بپذیرد؛ دختر را ترجیح می دهد.

    با پذیرش یک آدمی زاده یعنی حضرت مریم (س)، بین خاک و جهان مادی و معنایی و مجرد، جمع صورت پذیرفت و با این عمل، ناگهان جهان خلقت، در نقطه محاطین و تلاقی، زمین دچار چین خوردگی شد. با این چین خوردگی گویی فاصله عرش و فرش برداشته شد. اما او در روی زمین نیاز به سرپرست زمینی داشت. از این رو، برای امور زمینی در دِیر، برای او، پیغمبر خود زکریا را کفیل تعیین فرمود.

نازم خدای را که:

«پس خداوند او را به نیکویی پذیرفت و او را به تربیتی نیکو پرورش داد و زکریّا را برای کفالت و نگهبانی او برگماشت... (37/ آل عمران)

در هر صورت رب العالمین که با پذیرش مریم، برای خویش تعهدی ایجاد کرده بود؛ تأمین غذا و تغذیه او را خود متقبل شد که در کرامت و عهد پذیری او هیچ خللی راه ندارد.

 «... (و به او کرامتی کرد که) هر وقت زکریّا به صومعه عبادت مریم می آمد؛ رزق شگفت آوری می یافت. (میوۀ زمستانی را در تابستان و تابستانی را در زمستان در اطاق عبادت او می دید)، می گفت: که ای مریم، این روزی از کجا برای تو می رسد؟ پاسخ می داد: که این از جانب خداست، که همانا خدا بی سبب به هر کس خواهد روزی بی حساب دهد.» (37/ آل عمران)

   این دختر یعنی حضرت مریم (س) در مالکیت خاصِ خدا قرار گرفته بود و بدینسان؛ دستکم نیمی آسمانی و نیمی زمین بود. پس خدا او را به نکاح مرد زمینی در نیاورد. اگر او را به مردی می داد مثل این بود که هدیه گرفته شده را به زمینی ها بازگردانده باشد و بازگرداندن هدیه صحیح نیست و افزون بر این به نوعی،این عمل مالکیت اختصاصی که صاحب هدیه دارد را به یک انسان تفویض می کند.

   اما هدیه بدون ثمره نمی شود، بنابر این برخلاف آنچه معمول بود، اراده خدای سبحان به این امر تعلق گرفت؛ آفرینش فرزند مریم را مشابه آفرینش نخستین انسان، یعنی حضرت آدم صورت بندی فرماید.

   «همانا مَثَل خلقت عیسی (در خارق العاده بودن) مَثَل خلقت آدم ابولبشر است که خدا او را از خاک بساخت سپس بدان خاک گفت بشری به حدّ کمال باش، همان دم چنان گردید 59 سخن حقّ همان است که از جانب خدا به تو رسید؛ مبادا هیچ گاه در آن شکّ و ریب کنی» (60/ آل عمران)

   تحقق اراده و خواست قادر متعال، حتمی است و بدون هیچ خللی صورت می پذیرد و هیچ عاملی روی آن مؤثر نیست.

   «چون فرشتگان مریم را گفتند که خدا تو را به کلمه ای که نامش مسیح عیسی بن مریم است؛ بشارت می دهد که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقرّبان درگاه خداست 45 و با خلق در گهواره سخن گوید، بدانگونه که در سنین بزرگی و او از جملۀ نیکویان جهان است 46 مریم عرض کرد: پروردگارا مرا چگونه فرزندی تواند بود و حال آنکه با من مردی نزدیک نشده، گفت: چنین است کار خدا (که بی نیاز از هر گونه سببی است) هر چه بخواهد (بدون اسباب) می آفریند. چون مشیّت او به خلقت هر چیزی قرار گیرد به محض اینکه گوید موجود باش، همان دم موجود شود.» (47/ آل عمران)

   بعد از تولد عیسی بن مریم، فرزند مریم نیز نیمی زمینی - نیمی آسمانی بود. بنابر این، مانند مردم عادی محسوب نمی شد. هیچ بنده ای نبایستی بر او مسلّط می شد و هیچ کس در سطحی نبود که بخواهد تربیت و تعلیم او را بر عهده بگیرد. اساساً خدا که رب العالمین است و مربی همه مخلوقات خویش، راضی به واگذاری او به واسطه ای از میان بندگان خود نبود، پس خود تعلیم او را آغاز فرمود.

   «و خداوند به عیسی تعلیم کتاب و حکمت کند و تورات و انجیل آموزد.» (48/ آل عمران)

   اما عیسی بدون هدف خلق نشده بود. خدا هادی است و عیسی را که تربیت و تعلیم داده بود به خدمت گرفت تا امر هدایت را پیروی و دنبال کند و همانطور که پیش از این، خدا راجع به او فرمود: از نیکویان جهان بود. ضمن اینکه خلقت او فوق العاده بود و ویژه گی هایش نیز فوق عالم طبیعی بود. فوق عالمی که محدودیت های عملی دارد و کارهای معمول آن نیازمند به وسیله خاص خود می باشد. اما حضرت عیسی (ع) همچون خلقت فوق طبیعی خویش توانایی فوق العاده ای نیز داشت.

   «او را به رسالت به سوی بنی اسرائیل می فرستد که به آنان گوید من از طرف خدا معجزی آورده ام و آن معجزه این است که از گِل، مجسّمۀ مرغی ساخته و بر آن نفس قدسی بدمم تا به امر خدا مرغی گردد و کور مادرزاد و مبتلای به پیسی را (که هر طبیب از علاج آن عاجز است) به امر خدا شفا دهم و مردگان را به امر خدا زنده کنم و به شما از غیب خبر دهم که در خانه هاتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید این معجزات برای شما حجّت و نشانۀ حقّانیت من است؛ اگر اهل ایمان به خدا هستید.» (49/ آل عمران)

حضرت عیسی مسیح چون بیشتر آسمانی بود، خدا هیچ چیزی از زمین برای او در نظر نگرفت و برایش هیچ گونه وابستگی فراهم نفرمود. او به محیط و سرزمینی خاص و قوم خاصی اختصاص نداشت، هر چند ابتدا به رسالت سراغ بنی اسرائیل رفت؛ ولی به نوعی این پیغمبر الهی مأموریت خویش را در جریان سفر انجام می داد. او پیغمبری مهاجر بود که نه خانه داشت و نه مالی و برای فردا روز خود نیز هیچ تدارکی نمی دید.

در کتاب معراج سعادت آمده است: «روزی حضرت عیسی (ع) پرستو کوچکی را دید که از جهت خود خانه می سازد، فرمود: این حیوان را خانه هست و مرا نیست. حواریّین عرض کردند: اگر شما را میل به خانه است ما نیز از جهت شما خانه ای بسازیم؟ حضرت ایشان را به کنار دریا آورد و فرمود: در میان این دریا برای من خانه بسازید. عرض کردند: این چگونه شود؟ فرمود: مگر نمی دانید که دنیا مثل دریاست.»

 معلوم است که او اصالت آسمانی خود را به ماهیت زمینی اش؛ ترجیح می داد و نزول پیوند آسمانی خویش را به بهای برداشت پیوند زمینی نپذیرفت.

حضرت مسیح (ع) از دنیا بری بود و به آن به چشم خریدار نگاه نکرد و با توجه به باورخود به مردم فرمود:

«... ای بندگان دنیا، چگونه به آخرت می رسد کسی که خواهش او از دنیا به سر نیامده و رغبت او از دنیا منقطع نگشته است؟ حق را به شما می گویم، به درستی که دلهای شما گریه می کند از اعمال شما، دنیا را در زیر زبان خود گذارده اید و عبادت را در زیر قدمهای خود نهاده اید.

   به حق با شما سخن می گویم، به جهت اصلاح دنیای خود، آخرت خویش را فاسد کردید، پس اصلاح دنیا در پیش شما دوست تر است از صلاح آخرت. پس کیست پست تر و خسیس تر از شما اگر بدانید؟ وای بر شما، تا کی به مردم راه می نمایید و خود در محلۀ حیرت زدگان ایستاده اید؟ گویا شما اهل دنیا را امر می کنید که دنیا را بیفکنند که شما بردارید! قرار نگیرید وای بر شما چه سود می بخشد خانه تاریک را که چراغ بر بالای آن نهید و اندرون آن موحش و تیره باشد! همچنین چه سود می دهد شما را که نور علم در دهان شما باشد و باطنهای شما از آن خالی و ظلمانی بوده باشد...» (معراج السعادت)

و در مورد بی خیری، مخل بودن و ممانعت مغرورین اهل علم، جهت بهره مندی دیگران از مواهب و نعمت علم، حضرت عیسی (ع) فرمود:

«عالم بَد به سنگی که بر ممرّ آبی افتاده، نه خود، آب می خورد و نه می گذارد، به زرع بندگان خدا برسد».

   باری خداوند حکیم، همانطور که مریم (س) را به عقد کسی از مردم در نیاورد عیسی پسر هدیه خود را نیز به تزویج مردم در نظر نگرفت. و وعده ازدواج باشکوه در شأن بنده آسمانی را در جهان آخرت و جهان باقی داد و راستی اگر چنین می شد، جمعیت مردم که همه اولاد حضرت آدم (ع) بودند، دو شاخه می شدند و فرزندان عیسی (ع) که چون آدم (ع) خلق شده بود؛ در موازات آنها به زایش و کثرت می گرائیدند و بدین سان تداخل نسل و وراثت پیش می آمد. بله عیسی (ع) خلقتی چون حضرت آدم (ع) داشت.

   «اینها را که بر تو مى‏خوانیم، از نشانه‏ها (ى حقانیت تو) است، و یادآورى حکیمانه است. (58)
مثل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او د: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد. (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست.) (59)
اینها حقیقتى است از جانب پروردگار تو؛ بنابر این، از تردید کنندگان مباش! (60/ آل عمران)

هرگاه بعد از علم و دانشى که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. (61)

این همان سرگذشت واقعى (مسیح) است. (و ادعاهایى همچون الوهیت او، یا فرزند خدا بودنش، بى‏اساس است.) و هیچ معبودى، جز خداوند یگانه نیست؛ و خداوند توانا و حکیم است. (62)

اگر (با این همه شواهد روشن، باز هم از پذیرش حق) روى گردانند، (بدان که طالب حق نیستند؛ و) خداوند از مفسده‏ جویان، آگاه است.» (63/ آل عمران)

در کتاب معراج سعادت عالم ربانی احمد نراقی آمده است:

   نظر افکن به رفتار روح الله، عیسی بن مریم، که آفریدگار عالم، بی واسطه مسّ بشری؛ او را از مریم به وجود آورد. و ببین که جامه او همیشه از موی بود، خوراک او برگ درختان و علف (های خوراکی) صحراها. نه او را فرزندی بود که از مردنش بترسد، نه خانه ای که از خرابی آن اندیشد. هیچ روزی قوت فردای خود را ذخیره نکردی، هیچ مسکنی نداشت و به هر کجا که شام می شد می خوابید.

   روزی در بیابان، با رعد و برق و باران مواجه گشت، در هر طرف به طلب پناهی روان شد که خود را به جایی رساند، خیمه ای از دور پیدا شد به آنجا آمد، زنی تنها در آنجا دید، شرم کرد و از آنجا گذشته به غاری در کوهی رسید. داخل آنجا شد، دید شیری در آن مأوا دارد؛ در آنجا نشست و دست بر آن شیر کشید و گفت: الهی هر چیزی را مأوایی دادی، ولی از برای من مأوایی مقرر نفرمودی؟ خطاب رسید که: مأوای تو مستقر در مستقر در رحمت من است. چون روز قیامت در آید، تزویج کنم با تو هزار حورالعین را که آنها را به دست خود آفریده ام، و چهار هزار سال که هر روزی از آن برابر عمر تمام دنیا باشد، از برای تو عروسی گیرم. و مردم را در عروسی تو اطعام نمایم. و امر فرمایم منادی را که ندا کند: کجایند زاهدان در دنیا تا ببینند؛ عروسی زاهد مطلق، عیسی بن مریم را.

   حضرت عیسی (ع) بسیار صابر و شاکر بود و هرگز عهد خود را در هیچ مورد، با محمود خود نقض نکرد و به همین خاطر که خود در صبر توفیق الهی را یافته بود به حواریّین فرمود: «به درستی که شما به آنچه دوست دارید نمی رسید مگر به اینکه صبر کنید بر آنچه آن را کراهت دارید».

باری در مقام رسالت او بسیار تلاش کرد تا مردم را به سوی خدا و یگانه پرستی دعوت کند، ولی تنها عده قلیلی ایمان آوردند و آنگاه که برای تبلیغ از مردم کمک خواست، تنها حواریون پذیرفتند ولی برخی از آنها نیز در آخر سست شدند و خواسته های ناصوابی از او داشتند که از آن جمله:

 

 

«حواریون گفتند: می خواهیم از آن مائده آسمانی تناول کنیم تا دلهای ما مطمئن شود (و بر یقین و اطمینان ما بیفزاید) و تا به راستی وعده های تو پی بریم و بر آن به مشاهده گواه باشیم (113) عیسی بن مریم (از خدا درخواست کرد) گفت بارالها ای پروردگار، تو بر ما از آسمان مائده ای فرست تا این روز برای ما و کسانی که پس از ما آیند روز عید مبارکی گردد و آیت و حجتّی از جانب تو برای ما باشد که تو بر عالمیان بهترین روزی دهندگانی (114) خدا فرمود من آن مائده را برای شما می فرستم، ولی هر که بعد از نزول مائده کافر شود وی را عذابی کنم که هیج یک از جهانیان را نکرده باشم.» (115/ مائده)

   او در روی زمین کلمه خدا بود و هرجا می رفت شفا می داد و اما انتظار داشت که بیش از بیماری های ناعلاج جسمی، بیماری های روحی آنها را شفا دهد و آنها را به راه راست راهنمایی نماید. اما عامل جهل و حماقت مانع از معجزه او می شد و پس از ناتوانی و لجاجت آنان فرمود:

«من کور مادرزاد و پیس را شفا می دهم اما از شفا دادن آدم احمق عاجز هستم.»

عیسی (ع) روی آب راه می رفت و روایت شده است:

   «در شریعت عیسی بن مریم بود سیاحت کردن در شهرها، در سفری بیرون رفت و مرد کوتاه قامتی از اصحابش همراه او بود، رفتند تا کنار دریا رسیدند، جناب عیسی – علی نبینا و آله و علیه السلام، بسم الله گفت و بر روی آب روان شد، او نیز گفت بسم الله و روانه شد و به عیسی (ع) رسید. در آن وقت به خود عُجب کرد و گفت: این عیسی روح الله است بر روی آب راه می رود و من هم بر روی آب راه می روم؛ فضیلت او بر من چه چیز است؟ و چون این به خاطرش گذشت به آب فرو رفت. پس استغاثه به حضرت عیسی (ع) نمود، دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت: ای مرد چه گفتی؟ عرض کرد: چنین چیزی به خاطرم گذشت. فرمود: پا از حدّ خود بیرون گذاشتی، خدا تو را غضب کرد؛ توبه کن.»

   به هر حال این بنده کارهای خدایی که به اذن خدا می کرد، و جریان تولد بی واسطۀ آدمی او از حضرت مریم (س)، مردم نادان را بر آن داشت که او و مادرش را خدا تصور کنند و برخی او را فرزند خدا نامیدند. تا اینکه خداوند به رسول اکرم (ص) فرمود:

   «و یاد کن آنگاه که خدا (با وجود علم بر حقیقت، برای تأدیب مردم نادان) به عیسی بن مریم گفت آیا تو مردم را گفتی که من و مادرم را دو خدای دیگر؛ سوای خدای عالم اختیار کنید؟ عیسی گفت خدایا تو (از شِبه و مِثل و شریک) منزّهی، هرگز مرا نرسد که چنین سخنی به ناحقّ گویم، چنانچه من این گفته بودمی تو می دانستی که تو از سرائر من آگاهی و من از سرّ تو آگاه نیستم. همانا تویی که به همۀ اسرار غیب جهانیان کاملاً آگاهی 116 من به آنها هرگز چیزی نگفتم؛ جز آنچه تو مرا بدان امر کردی (آنچه من به آنها گفتم موافق امر تو این بود) که خدای یکتا را پرستید که پروردگار من و شماست و تو خود بر آن مردم گواه، و ناظر اعمال بودی مادامی که من در میان آنها بودم، و چون روح مرا به قبضۀ تصرّف گرفتی باز تو خود نگهبان و ناظر احوال آنان بودی و تو بر همۀ (سرّ و عیان) خلق عالم گواهی.» (117/ مائده)

   «یهود گفتند: عُزیر پسر خداست و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداست. این سخن که بر زبان آنها می گذرد تقلید گفتار کافران پیشین است، خدا آنها را بکشد که چگونه دروغ می گویند.» (30/ توبه)

   مردم که سرشت آنها را گناهان زیاد کاملاً تیره کرده بود، نتوانستند پرتوی نور عیسی (ع) را نیز مانند بسیاری دیگر از پیامبران الهی تحمل کنند، چون نمی خواستند چشم های خود را باز کنند و بیدار شوند و دست از بازیچه دنیا بردارند، آنها به نفس خویش ظالم بودند و در نتیجه تصمیم به قتل او گرفتند. حال اینکه کسی که مرده را زنده می کند، چگونه توسط مردم کشته می شود و چنین حجتی و معجزه ای به حول و قوه الهی قادر به حفظ جان خویش نیست.

   او کسی است که روزی کاسه سری را دید افتاده، پای خود را بر آن زده گفت: «به اذن خدا تکلّم کن و بگو چه کس بودی؟ آن سر به تکلّم آمده گفت: یا روح الله من پادشاه عظیم الشأنی بودم، روزی بر تخت نشسته بودم و تاج سلطنت بر سر نهاده و خدم و حشم و جنود و لشکر در کنار و حوالی من بود، ناگاه ملک الموت بر من داخل شد. به مجرّد دخول، اعضای من از همدیگر جدا شده و روح من به جانب عزراییل رفت. و جمعیت من متفرّق گردید. ای پیغمبر خدا، کاش هر جمعیّتی اول متفّرق باشند.» (شاید منظور این است که مردم با جمع و تأیید بی دلیل، یک نفر که قدرت اعتباری و ثروت دنیایی دارد را دوره می کنند و با تملق گویی بسیار امر را بر او مشتبه می سازند و وی را دچار غرور و طغیان و سرانجام هلاک می کنند، در این صورت تفرّق آن ها بهتر از جمع شان است.)

   بحث ما در اینجا راجع به قدرت حضرت عیسی (ع) و توفیق الهی اوست و گفته شد: انسانی با چنین قدرت و امکان و حمایت بدون انقطاع خداوند از او، چگونه ممکن است به دست افراد جاهل و جنایت کار گرفتار شود و آنها موفق به قتل او گردند. آیا دشوار است به اذن الهی؛ کسی را شبیه خود حاضر کنند تا دشمن او را بجای پیامبر خدا به قتل برسانند، این اصلاً نتنها عجیب نیست؛ بلکه اگر غیر از این بود باعث تعجب می شد که عیسی روح الله برایش چنین اتفاقی بیافتند. جالب است بدانیم که: حضرت عیسی (ع) از چشم دشمنانی که در جستجوی او بودند مخفی شده بود، یک نفر که جای او را می دانست، به پیغمبر خدا خیانت کرد و سراغ وی را به دشمنانش داد. خدا یکی از دشمنان حضرت عیسی (ع) را که به احتمال زیاد همان فرد خیانت کار بود را شبیه او ساخت. و بدین سان مردم او را بجای پیامبر خدا گرفتند و به صلیب کشیدند.  

   از این گذشته خدا که زادۀ هدیه خود را؛ به نکاح مردم نمی دهد، چگونه برای کشتن، او را در اختیار مردم قرار می دهد!

   (یاد آر) آن‏گاه را که خداوند فرمود: «اى عیسى بن مریم نعمتم را بر خود و بر مادرت به یاد آر، آن‏گاه که تو را به روح القدس (جبرئیل‏) تایید کردم که در گهواره و در میان سالى با مردم سخن گویى و آن‏گاه که بر تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل را آموختم و آن‏گاه که به اذن من از گل (چیزى‏) به شکل پرنده مى‏ساختى، سپس در آن مى‏دمیدى و به اذن من پرنده‏اى مى‏شد، و نیز به اذن من کور مادرزاد و پیس را شفا مى‏بخشیدى و آن‏گاه که به اذن من مردگان را (از قبر زنده‏) بیرون مى‏آوردى و آن‏گاه که (آزار) بنى اسرائیل را از تو بازداشتم زمانى که بر آنان معجزات آوردى. سپس کسانى از آنان که کفر ورزیدند، گفتند: این (معجزات، چیزى‏) جز سحر آشکار نیست.» (110/ مائده)

****

   همجواری با مردمی که دلهای سیاه و ظلمت گرفته دارند، روی انسانهای دارای دل پاک و نورانی سایه می اندازد، و تیرگی اکثر مردم از تبار تاریکی و گمراه در بیابانهای جهل و عناد، در جامعه انسانی کراهت پدید می آورد. بدون تردید، ماندن در چنین جامعه ای، سخت و حتی ناپسند است؛ زیرا خداوند خواهد پرسید و فرموده است مگر زمین من گسترده نبود که مهاجرت نکردید؟

   «کسى که در راه خدا هجرت کند، جاهاى امن فراوان و گسترده‏اى در زمین مى‏یابد. و هر کس بعنوان مهاجرت به سوى خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست؛ و خداوند، آمرزنده و مهربان است.» (100/ نساء)

 دست کم باید آدمی تا حد امکان از جامعه ای که امر به معروف و نهی از منکر در آن به سخره گرفته می شود و مؤثر نیست، فاصله بگیرد و اگر مهاجرت ممکن نشد، خود را از آنها پنهان دارد. هرگاه هم که به اجبار به میان آنها رفت باید از خدا برای دفع شرّ و کراهت و نکبت استمداد بطلبد. محیطی که دیدنی های آن چشم انسان را آلوده سازد، شنیدنی های آن گوش آدمی را آلوده گرداند، رب العالمین به همین دلیل به عیسی (ع) می فرماید: «من تو را بر می گیرم و به سوی خود بالا می برم و تو را از کسانی که «کافر شدند، پاک می سازم» و راجع به مؤمنین نیز در چنان جامعه ای وعده می دهد: و کسانی را که از تو پیروی کردند، تا روز رستاخیز، «برتر از کسانی که کافر شدند قرار می دهم.»  و در مجموع، محیطی که حس مؤمن را به بازی بگیرد؛ جای ماندن ندارد. عیسی در میان مردم به این نقطه آخر رسیده بود و موضوع تصمیم به کشتن او نیز با وجود علم ثابت خدا به قصاوت و خونخواری مردم آن دوران؛ احتمالاً مکر الهی بیش نبود. او باید هجرت می کرد و به آسمانها بالا می رفت. آیه کامل که بخشی از آن در بالا درج شد به شرح زیر است:

   (به یاد آورید) هنگامى را که خدا به عیسى فرمود: «من تو را برمى‏گیرم و به سوى خود، بالا مى‏برم و تو را از کسانى که کافر شدند، پاک مى‏سازم؛ و کسانى را که از تو پیروى کردند، تا روز رستاخیز، برتر از کسانى که کافر شدند، قرارمى‏دهم؛ سپس بازگشت شما به سوى من است و در میان شما، در آنچه اختلاف داشتید، داورى مى‏کنم. (55/ آل عمران) 

*******

(ولى) بخاطر پیمان‏شکنى آنها، و انکار آیات خدا، و کشتن پیامبران بناحق، و بخاطر اینکه (از روى استهزا) مى‏گفتند: «بر دلهاى ما، پرده افکنده (شده و سخنان پیامبر را درک نمى‏کنیم! س‏ذللّه رانده درگاه خدا شدند.) آرى، خداوند بعلت کفرشان، بر دل هاى آنها مُهر زده؛ که جز عده کمى (که راه حق مى‏پویند و لجاج ندارند،) ایمان نمى‏آورند. (155)

و (نیز) بخاطر کفرشان، و تهمت بزرگى که بر مریم زدند. (156)

و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى‏کنند؛ و قطعا او را نکشتند! (157) 

بلکه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است. (158)

و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او ( حضرت مسیح) ایمان مى‏آورد؛ و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود. (159/ نساء)

داستان حضرت عیسی (ع) پُر از حکمت است و هدیۀ همسر عمران (س) نیز بسیار زیبا و استثنائی است، ولی در بخش دیگر که در ادامه می آید، راجع به هدیه ای که خدا به مردم زمینی ها می دهد؛ سخن تازه می شود. انشاء الله

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد