نشانه های انفس و آفاق

فلسفه و عرفان

نشانه های انفس و آفاق

فلسفه و عرفان

نگرش توحیدی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

توحید در کنار اصول پنجگانه مکتب شیعه (امامیه)، یعنی مجموعه اصول «توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت»؛ اولین اصل دین است. و می دانیم که همه ادیان شناخته شده اعم از دین یهود، مسیحی و هر آئینی که از سوی خداوند متعال برای بشریت آمده، همه در سه اصل از این پنج اصل، با هم وحدت دارند.

به عبارت دیگر در طول تاریخ، مردم معتقد  به هر یک از ادیان الهی، نخست به خدای یگانه «توحید» و سپس به پیامبر گرامی«نبوت» که دین خدا را برای آنها به ارمغان آورد، و قطعاً در مرحله سوم به «معاد» یعنی جهان دیگر اعتقاد داشته اند، در غیر این صورت دین آنها، الهی نیست و دینداری بدون باور قلبی این سه اصل هیچ توجیه عقلی و معرفتی ندارد.

اصل «توحید» پیام روشن و در عین حال گسترده ای دارد چون منظور از «توحید» ایمان قلبی و باور بدون شبهه، به یکی بودن و شریک نداشتن خداوند قادر متعال است.

· در مورد توحید در قرآن مجید آمده است:

«(ای رسول ما) بگو در آسمان ها و زمین نظر کنید و بنگرید تا چه بسیار آیات حق و دلایل توحید را مشاهده می کنید گرچه هرگز مردم را که بدیده ایمان ننگرند آیاتی الهی بی نیاز نخواهد کرد.» (101/ یونس)

 براساس این اعتقاد، همه چیز یا همه موجوداتِ آشکار و پنهان، توسط باریتعالی خلق شده اند و او خود وجودی ازلی و ابدی است یعنی همیشه بوده و همیشه نیز خواهد بود و در نتیجه «واجب الوجود» محض و مطلق است و قائم به ذات خویش می باشد.

· و آنجا که می فرماید:

«اوّل و آخر هستی و پیدا و نهان وجود همه اوست و او به همۀ امور عالم داناست» (3/ حدید)

و ضمناً فرموده است:

«هیچ معبودى نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند...» (255/ بقره)

   یعنی اول بودن خدا به معنای ازلی بودن و آخر بودن او به معنای ابدی بودن آن باریتعالی است. اساساً نباید اینطور تصور شود که چون او اول است، قبلاً زمانی، مکانی و یا هر چیز دیگری بوده و او با وجود آنها اول بوده است و یا چون او اول است، در طول او دومی به وجود آمده است. و یا اینکه چون آخر می باشد آخری برای او قابل محاسبه باشد و اینکه ماقبل آخرِ «وجودی» را در نظر بگریم.

هیچ چیز و هیچ کس در عرض یا طول خالق متعال قرار ندارد و او خالق همه چیز از جمله زمان و مکان می باشد و همه موجودات را به محض آنکه اراده فرموده است موجود باش موجود شده اند.

· برای تأیید این حقیقت چه گواهی می خواهیم! وقتی که خود فرموده است:

«خدا به یکتایی خود گواهی دهد که جز ذات اقدس او خدایی نیست و فرشتگان و دانشمندان نیز به یکتائی او گواهی دهند، او نگهبان عدل و درستی است، نیست خدائی جز او که بر همه کار توانا و به هر چیز داناست.» (18/ آل عمران)

· و در بارۀ توانایی خویش فرموده است:

«اوست که آسمان ها و زمین را بحق آفرید؛ و آن روز که مى‏گوید: «موجود باش» موجود مى‏شود؛ سخن او، حق است؛ و در آن روز که در «صور» دمیده مى‏شود، حکومت مخصوص اوست، از پنهان و آشکار با خبر است، و اوست حکیم و آگاه.» (73/ انعام)

· و باز فرموده است:

«فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى‏گوید: «موجود باش.»، آن نیز بى‏درنگ موجود مى‏شود.» (82/ یاسین)

در رابطه با توحید به نکات و براهین محکمی می توان اشاره کرد و شاید ساده ترین بحث برهانی، از راه اعداد و «ارتباط و ارتباط دهی» و «مستقل و تابع» و «کل و جز» باشد. در همین رابطه می دانیم که «یک» در سلسلۀ نامنتهای اعداد اصالت دارد، و هر عددی با هر مرتبه بلندی، وام دار عدد «یک» می باشد. توضیح اینکه وقتی می گوئیم «یک واحد» و سپس می گوئیم (هزار)، عدد هزار، «مرتبه» خود را از جمع هزار واحد «یک» بدست آورده است. به همین دلیل هزار از خود استقلالی ندارد و در نتیجه، تابع عدد یک محسوب می گردد.

·         در قرآن کریم آمده است:

«خدای یکتا فرموده که براه شرک و دوتائی نروید که خدا یکی است از من بترسید.» (51/ نحل)

و راجع به مکذبین فرموده است:

«شما مردم بر آن کس که حق را تکذیب می کند و از او روی می گرداند چه رأی می دهید.» (13/ علق)

نکته ای را نیز باید در همین نقطه از بحث، درنظر داشته باشیم که؛ برابری یک با یک مشروط به هم جنسی و هم وزنی و معادل بودن است و هنگامی که به چیزی غیر هم جنس، غیر هم وزن و نامعادل تعلق بگیرد، دیگر یک با یک برابر نیست. یعنی یک تنها به عنوان یک عدد و یک واحد عددی، با هر «یک دیگر» برابر و یکی است. زیرا وقتی به یک اسم مفهوم دار و یا صفت خاص و یک شیء، عدد یک اختصاص می یابد، متناسب با شأن، کیفیت، قابلیت، استعداد، وسعت، وزن، توانایی و ... ارزش آن متفاوت می شود.

مثلاً یک انسان که در مرحلۀ ابتدایی یادگیری است، با یک دانشمند، تنها از نظر واحد برابر است. یا یک کره ساخته شده از پلاستیک یا فلز به عنوان کره زمین، با کره زمین حقیقی برابر نیست. از سوی دیگر یک ها هر چند فراوان و در کنار و اطراف هم باشند، در مجموعه های مختلف و طبقه بندی های مشخص، به شکل دیگری، اعتبار یک را نمایش می دهند. یک انار یک انار است اگرچه وقتی آن را بشکافیم متشکل از صدها دانه باشد. مردم یک شهر، یک کشور و کره زمین، همه در اینکه در این کرده خاکی زندگی می کنند، همه به یک مجموعه و یک واحد اختصاص دارند و تابع شرایط و وضعت آن هستند؛ هرچند از دید موقعیت، وضعیت و شرایط با هم بسیار متفاوت باشند. حتی افزون بر انسانها همه مواد موجود در طبیعت، همه نباتات، جانوران و حیوانات، با آدمیان، متعلق به یک کره و سیاره هستند و از این جهت اشتراک دارند و زمین با قمر خود و سیاره های دیگر به منظومه شمسی تعقل دارند، و این منظومه عظیم در راه شیری با منظومه های دیگر، و همه آسمانها، ستاره ها سیارات و موجودات جرم دار یا مادی و لطیف و غیرمادی در یک جمع باشکوه، متعلق به یک «مالک»، یعنی پروردگار یگانه هستند؛ که خداوند عالمیان و رب العالمین است و او را نهایتی نیست.

   باور بفرمائید که انسان بسیار ساده اندیش، زیان کار و ناسپاس است. ما حتی باید از بندگی کردن و انجام تکالیف بندگی خود، نزد باریتعالی احساس شرم کنیم و از او بخواهیم که به ما آداب بندگی آموزد. و هر از چندگاه در کنار از گناهان و صواب خویش، از عبادت های بسیار ناقص و ضعیف خود که به هیچ وجه در شأن خدایی به آن عظمت نیست؛ عذر به درگاه خدا آوریم، حال اینکه برخی خدا را انکار می کنند و یا به غرور مبتلا می شوند و وجه الخطاب آفریدگار جبار و مُنتقم قرار می گیرند که:

«آیا این خلق از نیستی صرف بوجود آمدند یا خویشتن را خود خلق کرده اند.» (13/ طور)

«اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟» (6/ انفطار)

   بسیار عجیب و جاهلانه است که در مقابل خالق خود آدمی ادعایی داشته باشد. در همین رابطه این بنده حقیر از بیان برخی کلمات بشدت دچار اندوه می شوم و ممکن است شما هم اینطور فکر کنید.

* به طور مثال:

   می گوییم خدا بزرگتر از هر چیزی است و یا خدا مهربانتر از همه مهربانان است. این عبارات را خود باریتعالی نیز در قرآن مجید دارد ولی باید بدانیم که اصلاً قیاس میان مخلوق و خالق کفر و شرک است. وقتی خداوند می فرماید: خدا مهربانترین مهربانان است، این جنبه کلامی دارد و منظور این نیست که دیگری وجود دارد که (صرفنظر از اینکه مهربانی اش از خداست) به هر حال خیلی مهربان است؛ ولی با این حال، خدا از او مهربانتر است. اینگونه تصور قابل اغماض هم نیست. راستی «بی نهایت»، با یک «حدّ محدودِ تابع»، چگونه قابل سنجش و ارزیابی می باشد.

   خدا عشق مطلق و رحمت محض است و هر کس به مراتبی از کمال انسانی و اخلاقِ کریمه رسید، عشق و محبت خدا را جذب می کند و سپس منعکس می نماید. بدانید که خدا غیر قابل تغییر و تبدیل می باشد و تجزیه پذیر نیست. یعنی هیچ یک از اوصاف او قابل مرزبندی و جدایش با اوصاف دیگرش نمی باشد، و هرگز هیچ صفت او شدت و ضعف نمی یابد. به عبارت دیگر اینطور نیست که ما کار نیکی انجام دهیم و به واسطه آن خدا خشنود شود. یا کار ناشایستی مرتکب شویم و او ناگاه ناراحت و خشمگین شود. باریتعالی خشنودی و غضبش ثابت است و وقتی ما کاری مستوجب خشنودی انجام دهیم، مشمول خشنودیِ ثابتِ او قرار می گیریم و درصورتی که عمل ناپسندی انجام دهیم، غضب او را به خود اختصاص داده ایم. خدا منزه از بسیاری از تصورات ما می باشد و بنده ضعیف که استدلال می آورد؛ با توجه به حدّ خود و کشف و شهود خویش، راجع به خداوند سبحان نظری می دهد. در حقیقت او غیر قابل تعریف است و هر چه تعریف پذیر باشد حتماً دارای حد و فصل و قابل اندازه گیری و سنجش است. و اگر چیزی را تعریف کردید آن چیز شامل این تعریف هست و مشمول تعریف دیگری نیست و «پس این هست و آن نیست» و به این صورت باید محدود باشد و غیر از او چیز دیگری باشد.

   به همین دلیل هیچ کس حتی پیامبران گرامی خدا و ائمه معصومین (ع) تعریفی از خدا ارائه نداده اند و آنچه فرموده اند مبتنی بر قرآن و راجع به اسماء و صفات اوست و به هیچ وجه «ذات باریتعالی» منظور نظر آنها نبوده است. زیرا هر کس بخواهد ذات خداوند را بشناسد و درک کند هلاک می شود.

* حضرت امام صادق در پاسخ به عقیدۀ درست به توحید، به سوال کننده خود فرمود:

   برتر است آن خدائی که به مانندش چیزی نیست و او شنوا و بینا است برتر است از آنچه وصف تراشان و تشبیه کنندگان خدا به خلقش افتراء گویندگان او را وصف کنند، بدان که مذهب درست توحید همان است که در قرآن راجع به صفات خدای عزوجل نازل شده، از خدای تعالی نیستی و شبیه به خلق را نفی کن، نه خدا نبودن درست است و نه خدای شبیه به خلق باید معقتد بود که او است خدای ثابت و موجود و برتر است از آنچه وصف تراشان گویند، شما پای از قرآن فراتر ننهید تا پس از توضیح حق گمراه شوید. (اصول کافی)

ابن ابی نجران نقل کرده است: از امام باقر (ع) توحید را پرسیدم و گفتم: چیزی را توهم می کنم و در خاطر می گذرانم همان خدااست؟ فرمود: آری، ولی نه در خرد گنجد و نه حدی داشته باشد، هرچه که در وهمت درآید، خدا جز او باشد، چیزی به او نماند و اوهام او را درک نکنند، چگونه اوهام به کنه ذاتش رسد با آنکه در خرد نگنجد و هرچه در تصور و فهم درآید مخالف آن باشد، همان اندازه به عنوان چیزی در خاطر آید که نه در خرد گنجد و نه حد و نهایتی داشته باشد. (اصول کافی)

در روایات متعددی در کتاب اصول کافی ائمه معصومین سفارش کرده اند: در مورد اوصاف خدا از آنچه که خود در قرآن فرموده تجاوز نکنید.

ابراهیم بن عمر گوید: شنیدم امام صادق (ع) می فرمود: به راستی همۀ امر خدا شگفت آور است جز اینکه به اندازۀ معرفتی که به شما داده شما را مسئول داند. (اصول کافی)

· برای رفع ابهام احتمالی کافی است مثال ساده ای آورده شود:

فرض کنید شما یک انسان عالم و در زمینه های مختلف صاحب مراتب و اعتبار هستید و هر کس راجع به شما تصوری دارد. البته در مورد ارزیابی انسان از انسان ممکن است حتی یکی مبالغه کند ولی فکر کنید در مورد شما که بسیاری از مجهولات را به معلوم تبدیل کرده اید و در نتیجه عالم هستید یک فرد که در ابتدای یادگیری است و اصلاً از رشته و تخصص شما اطلاعی ندارد، بخواهد اعلام نظر نماید. او می خواهد شما را معرفی کند و در نتیجه هرگز مقام و منزلّت شما را رعایت نمی کند. در این صورت خواهش شما از وی این است که راجع به شما اصلاً اظهار نظر نکند. و یا به این صورت راضی شوید که او بگویید شما عالم بزرگی هستید و به همین کلی گویی بسنده کند. این تعریف و تبلیغ تازه راجع به یک انسان است و راه دوری نمی رود، حال که می دانیم هرکس، از نظر علمی، نسبت به دیگری به نسبتی برتر یا پایین تر است. حال تصور کنید که انسان راجع به ذات واجب الوجود بخواهد اظهار نظر کند و خدای ناخواسته ارزیابی هم داشته باشد.

   اگر همه انسانها و همه تخصص ها و گرایش ها را کنار هم جمع کنیم و همه علوم و آگاهی آنها را به یک فرد بدهیم باز به همه امور عالم مادی یا عالم امکان احاطه ندارد و واقف نیست چه به رسد به عالم غیب که اسرار از آدمیان پنهان است و خدا اگرچه پیداست ولی آشکاری او نتیجه آیات اوست و برپنهانی باریتعالی هیچ کس آگاه نیست. و در کتاب تنزیل شده خود فرموده است:

«(مردم) به امور ظاهری زندگی دنیا آگاهند و از عالم آخرت بکلی بی خبرند.» (7/ روم)  

   به همین دلیل واضح است که خداوند از انسان توقع دارد او را از طریق مخلوقاتش شناسایی کند و جهان چیزی جز تجلّی اسماء و صفات الهی نیست. و به همین دلیل است که ما در اذان و اقامه، در رکوع و سجود از عبارات و کلمات کلی مثل «الله اکبر»، «سبحان الله»، «لااله الا الله» و در هنگام شکر «الحمدالله» می گوییم.

در رابطه با بیان این کلمات نیز، رازی نهفته باقی مانده است و آن اینکه هرکس به هر نسبت که رشد و تعالیِ علمی و معنویی پیدا می کند و به هر مرتبه که می رسد، این کلمات کلی را بهتر درک می کند. به عبارت روشن اگر در راه علم و معرفت ساعی بوده باشیم و هر روز علم و معرفت بیشتری کسب نمائیم، الله اکبری که دیروز گفته ایم با الله اکبری که امروز می گوییم؛ متفاوت است. زیرا وقتی فکر کنیم، امروز خدا را بزرگتر از دیروز خواهیم یافت. امروز باید خدا را منزه تر از دیروز بشناسیم حتی منزه از تصور دیروز خویش و امروز که به نعمت معنایی یا مادی جدیدی توجه کرده ایم یا رسیده ایم، الحمدالله ما باید رنگ و کیفیت دیگری پیدا کرده باشد. واقعاً الله اکبر یعنی خدا بزرگتر از آن است که به وهم آید. هرگز فهم و معرفت ما به بی نهایت بزرگی خدا نمی رسد. و پرنده عقل و فهم همه آدمیان از روز اول خلقت اگر یک پرنده شوند تا روز قیامت کبری به اوج دست نیافتنی عظمت خدایی نخواهد رسید.  

به قول مرحوم عالم ربانی ملا احمد نراقی در کتاب معراج سعادت:

اشرف موجودات «واحد حقیقی» (ذات حق تعالی) است که دامن جلالش از گرد کثرت منزّه، و ساحت کبریایش از غبار ترکیب مقدس است. افاضه نور وحدت بر هر موجودی به قدر قابلیتش را ادا نموده، همچنان که پرتو وجود هر صاحب وجودی از اوست. پس هرگونه وحدتی در عالم امکان متحقق است، ظِلّ «وحدت حقه» او، و هر اتحادی که در امو متباینه حاصل، از اثر یکتایی اوست.


                 ای هر دو جهان محو خودآرایی تو               کس را نبود ملک به زیبایی تو

                 یکتایـی تـو بـاعـث جمعـیت مـا                جمعـیت مـا شاهـد یکتایی تـو


·  در بحثی که در ادامه درج می شود، اشاره به این مطلب دارد که: نگرش توحیدی به وحدت ادیان دلالت دارد.     

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد